~[•••ماه شب تارم:)💜🌙•••]~ پارت 14
#نیکا
راحل:بدمزه شده؟میدونستم...بذار یه بار دیگه درست...
_نهه خالهه عالییییی شدههه از عالیم عالی ترهههه
راحل:جدی میگی؟خوشحالم...نوش جونت دخترم..
ارسلان و دقت اومدن تو
ارسلان (پوکر):سیلام
دیانا:سلام
_سیلامم سوییتیا بیاین ببینین خاله چی درست کردههه
دیانا:چیپس و پنیررررر؟؟؟حملههههههه
ارسلان ساکت و پوکر بود
ارسلان:من میرم حموم...راستی رضارو ندیدی؟
_ن اتفاقن..دنبالشیم..
دیانا:پسره بیشور://
_چیشده؟
دیانا:میگم برات حالا..قضیش مفصله..برو حموم الان مگس دورت جمع میشه..
ارسلان:من رفتم
_سر راه برو تخت منم مرتب کن حال ندرم😂😑
سرتکون دادو رفت بالا
_وا این چشه://
دیانا:بیخیالش
راحل یکم دیگه چیپس و پنیر داغ آورد برامون
دیانا:مرسی قربونت برمم
بغلش کردو لپشو بوسید
مغزم پیش متین بود..ینی الان با انیتا کجان؟داره بهش خوش میگذره؟:)خوشحاله؟:)
#ارسلان
رفتم اتاقم ک برم حموم
یادم اومد تخت نیکا رو مرتب کردم...
با کف دست کوبیدم توسرم(خودزنی میکنی؟😔🪓مگه من مردمم؟😔🤌🏻)
بدو رفتم اتاق نیکا
ارمیتا رو دیدم که در کمد نیکا رو باز کرده بود
_داری چیکار میکنی؟
ارمیتا:دنبال رضا و پانیذم..
اون یکی در کمدم باز کرد
جیغ زد:شما دوتا چرا اینجاینننن؟
رفتم کنارش
رضا با قیافه مظلوم ملتمسانه نگام کرد
_خبب خب چیزه..ما داشتیم قایم موشک بازی میکردیم
سک سکککک دویدم از اتاق بیرون
رضا خودشو بهم رسوند
_میکشمتتتت رضا...چرااااااااااااااااااا اون کیکو گرفتییی؟
رضا:ببخشیدددد بخدا غلططط کردمممم
_خاک تو اون سرت بریزممم منننن
داد زدم:سُک سُکککککککک
این شما و این هم سمی دگر🪓😔
راحل:بدمزه شده؟میدونستم...بذار یه بار دیگه درست...
_نهه خالهه عالییییی شدههه از عالیم عالی ترهههه
راحل:جدی میگی؟خوشحالم...نوش جونت دخترم..
ارسلان و دقت اومدن تو
ارسلان (پوکر):سیلام
دیانا:سلام
_سیلامم سوییتیا بیاین ببینین خاله چی درست کردههه
دیانا:چیپس و پنیررررر؟؟؟حملههههههه
ارسلان ساکت و پوکر بود
ارسلان:من میرم حموم...راستی رضارو ندیدی؟
_ن اتفاقن..دنبالشیم..
دیانا:پسره بیشور://
_چیشده؟
دیانا:میگم برات حالا..قضیش مفصله..برو حموم الان مگس دورت جمع میشه..
ارسلان:من رفتم
_سر راه برو تخت منم مرتب کن حال ندرم😂😑
سرتکون دادو رفت بالا
_وا این چشه://
دیانا:بیخیالش
راحل یکم دیگه چیپس و پنیر داغ آورد برامون
دیانا:مرسی قربونت برمم
بغلش کردو لپشو بوسید
مغزم پیش متین بود..ینی الان با انیتا کجان؟داره بهش خوش میگذره؟:)خوشحاله؟:)
#ارسلان
رفتم اتاقم ک برم حموم
یادم اومد تخت نیکا رو مرتب کردم...
با کف دست کوبیدم توسرم(خودزنی میکنی؟😔🪓مگه من مردمم؟😔🤌🏻)
بدو رفتم اتاق نیکا
ارمیتا رو دیدم که در کمد نیکا رو باز کرده بود
_داری چیکار میکنی؟
ارمیتا:دنبال رضا و پانیذم..
اون یکی در کمدم باز کرد
جیغ زد:شما دوتا چرا اینجاینننن؟
رفتم کنارش
رضا با قیافه مظلوم ملتمسانه نگام کرد
_خبب خب چیزه..ما داشتیم قایم موشک بازی میکردیم
سک سکککک دویدم از اتاق بیرون
رضا خودشو بهم رسوند
_میکشمتتتت رضا...چرااااااااااااااااااا اون کیکو گرفتییی؟
رضا:ببخشیدددد بخدا غلططط کردمممم
_خاک تو اون سرت بریزممم منننن
داد زدم:سُک سُکککککککک
این شما و این هم سمی دگر🪓😔
۹.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.